نکته اول این که انسان، موجودی ارزیاب و داوری کننده است که منشأ انتخاب‌های اوست. این یک اصل است. نکته دوم این‌که مبنای ارزیابی انسان، سود و زیان پدیده هاست. الگوی داوری و ارزیابی، «منفعت - خسارت» است. اگر انسان، چیزی را مفید ارزیابی کند، به سوی آن کشیده می‌شود و نسبت به آن احساس خوشایندی خواهد داشت، هر چند سخت و دشوار و یا به زبان او باشد. در مقابل، اگر نسبت به چیزی ارزیابی خسارت داشته باشد، از آن روی گردان می‌شود و نسبت به آن، احساس منفی پیدا خواهد کرد؛ هرچند لذت داشته باشد و یا به سود او باشد. آنچه مهم است این که برای تحقق شادکامی، باید ارزیابی انسان، مطابق با واقعیت‌های هستی باشد تا بتواند آنچه را که واقعة سودمند است، مفید ارزیابی نماید و آنچه را که واقعا زیان دارد، مضر ارزیابی کند. بنابراین، «ارزیابی واقع گرا» یکی از عوامل مؤثر در شادکامی خواهد بود.
 
نقش شناخت در احساس آنچه مهم است این که شادکامی، مربوط به حوزه احساس انسان است و احساس، تحت تأثیر تفکر انسان است. احساسات و عواطف ما آن گونه شکل می گیرند که می‌اندیشیم. همه احساسات منفی و مثبت، نتیجه مستقیم افکارند. بدون داشتن افکار غمگینانه، نمی توان احساس غم کرد، یا بدون داشتن افکار خشمگینانه، نمی توان احساس خشم کرد. همچنین بدون داشتن افکار حاسدانه نمی توان احساس حسادت کرد و بدون داشتن افکار افسرده، نمی توان احساس افسردگی کرد. به همین جهت، اپیکور، فیلسوف یونان باستان گفته است که: «نگرش و برداشت انسان‌ها از رویدادها بسی مهم‌تر و تعیین کننده تر از خود رویدادها هستند». معمولا «ارزیابی» افراد مختلف از یک رویداد، یکسان نیست. اگر رویدادها به عنوان یک واقعیت خارجی، نقش تعیین کننده‌ای می‌داشتند، نباید میان داوری ها و ارزیابی های افراد مختلف، تفاوتی وجود داشته باشد؛ چون اصل رویداد، یکی بیش نبوده است. وقتی می بینیم به تعداد افرادی که یک رویداد را دیده‌اند و یا توصیف آن را شنیده‌اند، ارزیابی های متفاوتی هم وجود دارد، به این نکته پی می بریم که علت این اختلاف، تفاوت در نگرش های افراد است.
 
شناخت دنیا، موجب نفی حزن و اندوه به خاطر بلاها و گرفتاری ها می‌شود. در متون اسلامی، گاه به صورت آشکار، بر نقش شناخت در احساس مثبت یا منفی تأکید شده و یا با شناخت دهی نسبت به یک واقعیت، سعی در زدودن احساس منفی و ایجاد احساس مثبت شده است. در متون دینی، شواهد فراوانی بر این مطلب یافت می‌شود که به مرور، هر کدام در جای خود خواهند آمد. واقع‌گرایی در شناخت اگر احساسات ما آن گونه شکل بگیرند که می‌اندیشیم، می توان به راحتی نتیجه گرفت که احساس شادکامی یا ناشادکامی از زندگی، ریشه در چگونگی تفکر ما دارد؛ اما اگر چگونگی تفکر انسان، نقش تعیین کننده‌ای در احساس شادکامی داشته باشد، سؤال این است که چه الگویی از شناخت، موجب شادکامی می‌شود؟ برای رسیدن به یک احساس خوب از زندگی، شاید بتوان دنیا را در خیال خود بسیار زیبا، راحت و دوست داشتنی دانست و در پی آن، به یک احساس خوب و رضایتمندانه از زندگی دست یافت. این نگرش، نگرشی توهمی و تخیلی است و نمی تواند تأثیر پایدار و ماندگاری داشته باشد. چنین نگرشی، همانند مواد مخدر یا داروهای توهم زاست که برای مدتی ارتباط فرد را با خارج قطع می‌کند و در خیالات واهی، غوطه‌ور می‌سازد؛ اما پس از تمام شدن اثر دارو، زندگی، از آنچه بود، بسیار سخت تر می‌گردد.
 
راه شادکامی، فرار از واقعیت ها و روی آوردن به تخیلات و توهمات نیست؛ باید واقعیت‌های زندگی را آن‌گونه که هست، شناخت. این واقعیت ها ابعاد مختلفی دارند: واقعیت های مربوط به خود؛ واقعیت های مربوط به دنیا؛ و واقعیت های مربوط به دین. البته تمام این واقعیت ها را خداوند متعال، تنظیم و تقدیر کرده است. از این رو، شناخت واقعیت‌های توحیدی در ابعاد مختلف آن، عامل شادکامی است. پرسش بعد این است که چگونه می توان واقعیت ها را به دست آورد؟ پاسخ آن است که متون دینی، بیانگر این واقعیت ها هستند. از این رو، مطمئن ترین منبع برای شناخت واقعیت‌ها، قرآن و حدیث‌اند.
 
محور رضامندی، «خیر» است و محور نارضایتی، «شر» این جاست که مسئله «خیر و شر» مطرح می‌شود. اگر ماهیت پدیده‌ای شر باشد، موجب نارضایتی می‌شود و اگر خیر باشد، به رضامندی می‌انجامد. بنابراین، می توان گفت که نظام احساس رضامندی و نارضایتی، مبتنی بر خیر و شر است. آنچه خبر است، سود و منفعت به ارمغان می آورد. لذا انسان از آن، احساس رضایت می‌کند و آنچه شر است، زیان و خسارت به بار می آورد. لذا انسان از آن ناراضی می‌گردد. بنابر این، رضامندی و نارضایتی انسان، مبتنی بر خیر و شر است. اگر انسان، چیزی را خیر ارزیابی کند، راضی می‌شود و اگر شر ارزیابی نماید، ناراضی می‌گردد. البته این جا شناخت و داوری ما از پدیده ها نقش اساسی پیدا می‌کند. بر این اساس باید گفت که یکی از مسائل ضروری، واقع گرایی در شناخت و ارزیابی است که نتیجه آن، رضامندی و نارضایتی صادق است. برخی به خاطر نظام معرفتی و ارزیابی نادرست، دچار احساس رضامندی یا نارضایتی کاذب می‌شوند.
 
از مباحث مهم انسان شناختی، نظام نشاط و کسالت است. نشاط، به حالتی از برانگیختگی، هیجان، سبکبالی، بسط نفس، گشودگی و سرزندگی روحی و روانی گفته می‌شود که در عمل، موجب تحرک و پویایی انسان می‌گردد و ضد خمودگی، سنگینی، بی‌حالی، قبض نفس و کسالت روحی و روانی است و موجب رکود و ایستایی می‌گردد. از دیدگاه اسلام، شادی، موجب انبساط روحی و برانگیخته شدن نشاط در انسان می‌گردد. تجربه بشری نیز همین مطلب را اثبات کرده است. فردریکسون در نظریه «ساخت و توسعه»، معتقد است که هیجانات مثبت، موجب توسعه و بسط در حوزه اندیشه و عمل انسان می‌گردد و امکانات و منابع پایداری برای فرد آماده می‌سازد. این نظریه تأکید دارد که هیجانات و شادی ها با بسط روحیه و روان انسان، موجب به وجود آمدن امکانات لازم برای فعالیت و زندگی می‌شوند. بنابراین، شادی ها، لذت ها و هیجانات، عوامل مهمی در برانگیختن نشاط در انسان‌اند. از این رو می‌توان گفت که برای به وجود آوردن نشاط، باید شادی و لذت را تأمین کرد. در حقیقت، شادی و لذت، عامل کلان برانگیختن نشاط به شمار می روند.
 
در طرف مقابل، کسالت و بی نشاطی، موجب کاستی توان عملکردی انسان می‌گردد. فقدان نشاط، موجب انقباض روح و فقدان هیجان می‌شود و همین امر سبب فقدان توان لازم برای عمل می‌گردد و در نتیجه، به ناکامی می‌انجامد. از آنچه گذشت، روشن می‌شود که یکی از ابعاد مهم انسان، نشاط است و برای ایجاد نشاط باید لذت و سرور را به وجود آورد. البته لذت و سرور نیز به تناسب ماهیت ترکیبی انسان، به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می‌شود.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص99-95، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394